تمام آنچه باید درباره فصل سوم خاندان اژدها بدانید

جمعه 3 مرداد 1404 - 22:19
مطالعه 23 دقیقه
رویارویی رینیرا و آلیسنت در سریال خاندان اژدها
در این مقاله، هر آنچه باید درباره‌ی فصل سوم خاندان اژدها بدانید را گردآوری کرده‌ایم؛ از معرفی شخصیت‌های جدید تا مرورِ حواشی و جنجال‌های پیرامون سریال.

فصل دوم «خاندان اژدها» با اپیزودی به پایان رسید که مُهره‌های روی صفحه‌ی بازی را جابه‌جا می‌کرد، اما رویاروییِ خونینِ آنها با یکدیگر را به آینده موکول کرد. شاید این رویکرد باعث شد تا پایان‌بندیِ فصل دوم، برخلاف چیزی که انتظار می‌رفت، به نقطه‌ی اوجِ نفسگیر و پُرزدوخوردی منتهی نشود، اما دست‌کم حالا می‌دانیم که تمام زمینه‌چینی‌‌ها برای نبردی تمام‌عیار در فصل سوم انجام شده است. در این مقاله، هرآنچه لازم است درباره‌ی فصل سوم بدانید برایتان گردآوری کرده‌ایم؛ از معرفی بازیگران جدیدی که برای نقش‌آفرینی شخصیت‌های تازه به سریال پیوسته‌اند، تا حواشیِ پیرامونِ گلایه‌های جُرج آر. آر. مارتین از تغییراتِ سریال نسبت به کتابش.

کپی لینک

۱- بازیگران و شخصیت های جدید فصل سوم خاندان اژدها

تعداد شخصیت‌های «خاندان اژدها» همین حالا هم کم نیست، اما با شروع فصل سوم، این جمع شلوغ‌تر هم خواهد شد. تاکنون چند بازیگر جدید به تیم سریال پیوسته‌اند که قرار است نقش شخصیت‌های مهم و جالبی را ایفا کنند. در این بخش، نگاهی می‌اندازیم به این چهره‌های تازه‌وارد و نقشی که در فصل سوم بازی خواهند کرد:

اجازه بدهید با تامی فلاناگان شروع کنیم که برای ایفایِ نقش رودریک داستین، یکی از بااُبهت‌ترین شخصیت‌های داستان، انتخاب شده است؛ بازیگری که طرفدارانِ سریال «سانز آو آنارکی» حتماً با او خاطره دارند. خاندانِ داستین یکی از پرچم‌دارانِ خاندان استارک به شمار می‌آید. در کتاب «آتش و خون»، پس از اینکه جیسریس تارگرین موفق می‌شود حمایتِ کریگن استارک را جلب کند، نخستین موجِ نیروهای شمالی، که برای حمایت از ملکه رینیرا به سمتِ جنوب لشکر می‌کشند، نه از خاندانِ استارک، بلکه از خاندانِ داستین هستند. قلعه‌ی آن‌ها «باروهال» نام دارد، واقع در شهر «باروتاون» در جنوبی‌ترین مرزهای شمال. در توصیفِ نیروهای خاندان داستین می‌خوانیم که: سرکرده‌‌شان لُرد رودریک داستین نام داشت؛ مبارزی چنان پیر و غُران که او را «رودیِ ویرانگر» می‌نامیدند. او جنگجوی کارکشته‌ای است که با وجودِ سالخوردگی‌اش، همچنان همانندِ هیولاییِ بی‌امان نبرد می‌کند. سپاهش مُتشکل از مردانِ کهنه‌سربازِ ریش‌خاکستری، در زره‌های کهنه و پوست‌های چروکیده بود و هر مرد هم جنگجویی باتجربه، سوار بر یک اسب؛ آن‌ها خودشان را به خاطرِ درنده‌خویی‌شان و به افتخارِ وطن‌شان، «گرگ‌های زمستان» می‌نامیدند، و تبر، پُتک، گرزهای میخ‌دار و شمشیرهای آهنینِ باستانی حمل می‌کردند.

یکی از نماهای پایانیِ اپیزودِ آخرِ فصل دومِ سریال، عبورِ لشکرِ گرگ‌های زمستان از روی پُلِ دوقلوها (مقر خاندان فِری) را به تصویر می‌کشید (به تصویر پایین بنگرید). حالا می‌دانیم که در فصل سوم با فرمانده‌ی این لشکر یعنی لُرد داستین آشنا خواهیم شد. اتفاقاً، در کتاب، یکی از دیالوگ‌های مشهورِ لُرد داستین جایی است که پس از رسیدن به پُلِ دوقلوها می‌گوید: «ما آمده‌ایم تا برای ملکه‌ی اژدها بمیریم». این دیالوگ مهم است، چون گرگ‌های زمستان در واقع نقش یک لشکرِ فدایی و انتحاری را ایفا می‌کنند. در اوایل سال ۱۳۰ پس از فتحِ اِگان، رسماً اعلام شد که شمال به‌زودی درگیرِ زمستانِ بسیارِ سختی خواهد شد. یک رسم کهن در شمال، به‌ویژه در میانِ قبایلِ کوهستانی، وجود دارد که وقتی زمستانی سخت از راه می‌رسد و غذا کمیاب می‌شود، مردانِ سالخورده «به شکار می‌روند»؛ یعنی عملاً خودشان را در طبیعت گم‌و‌گور می‌کنند تا بمیرند؛ برای اینکه، خانواده‌شان را از اجبار برای سیر کردنِ یک دهانِ اضافی نجات بدهند، و ذخایرِ غذا مدتِ بیشتری دوام بیاورد. بی‌تردید مردانِ رودریک داستین هم این‌طور فکر می‌کنند: اینکه بهتر است در راه مبارزه برای ملکه‌ای بجنگند و بمیرند که استارکِ وینترفل به او سوگندِ وفاداری خورده است، تا آن‌که گرسنه و یخ‌زده در دلِ زمستان بمیرند. پس، دارودسته‌ی گرگ‌های زمستان سالخوردگانی هستند که حتی اگر جنگ نمی‌شد، باید با فرارسیدنِ زمستان جانشان را فدا می‌کردند. دست‌کم حالا این فرصت را به دست آورده‌اند تا به جای یخ‌زدن، شمشیربه‌دست و در حالِ جنگیدن و خدمت کردن به استارک‌ها کُشته شوند. نکته این است که گرگ‌های زمستان در صورتی که از جنگ جان سالم به در ببرند، نیز، پیش خانواده‌هایشان بازنمی‌گردند؛ سرنوشت آنها چیزی نیست جز مرگ؛ و این چیزی است که آنها را به لشکر خطرناکی تبدیل می‌کند.

دومین بازیگر تازه‌واردِ سریال جیمز نورتون است که برای ایفای نقشِ لُرد اورموند های‌تاور انتخاب شده است. اورموند برادرزاده‌ی آتو های‌تاور، و پسرعمویِ آلیسنت های‌تاور و گواِین های‌تاور (برادرِ آلیسنت) محسوب می‌شود. اگر یادتان باشد در فصل اول «خاندان اژدها» شخصیتی به نام لُرد هوبرت های‌تاور، برادرِ بزرگ‌تر آتو، وجود داشت که فرمانروای این خاندان بود، و حضور پررنگی در اپیزود سوم و اپیزود پنجم داشت. نکته این است که در فصل دوم، مشخص می‌شود که هوبرت درگذشته و پسرش، اورموند، به جای او ریاستِ خاندان را برعهده گرفته است. اولین نکته‌ی مهم درباره‌ی اورموند این است که او پیش از آغاز جنگ داخلی تارگرین‌ها، سال‌هاست که ازدواج کرده و از همسر اولش صاحب سه پسر و دست‌کم یک دختر شده است. پس از آنکه همسر نخست‌اش هنگام زایمان از دنیا می‌رود، اورموند برای بار دوم ازدواج می‌کند؛ این‌بار با زنی به نام سامانتا تارلی، که فقط دو سال از پسر بزرگِ اورموند بزرگ‌تر است. وقتی رقصِ اژدهایان آغاز می‌شود، اورموند های‌تاور مطابق انتظار، جانب شاه اِگان و جناح سبز را می‌گیرد و شروع می‌کند به بسیج نیروها و آماده‌سازی مردم برای جنگ. اتفاقاً در یکی از نماهای پایانیِ اپیزودِ آخرِ فصل دوم، شاهدِ حرکتِ نیروهای های‌تاور به سمتِ میدان نبرد بودیم (به تصویر پایین بنگرید).

بااین‌حال، در منطقه‌ی ریچ، همه‌چیز به این سادگی پیش نمی‌رود؛ چرا که در میان خاندان‌های این ناحیه، وحدت نظری وجود ندارد. اگر خاطرتان باشد، در قسمت ششم فصل دوم «خاندان اژدها»، آلیسنت خبردار می‌شود که خاندان بیزبری به‌قصدِ انتقامِ خون لُردشان، به ارتش های‌تاور اعلان جنگ کرده است. لُرد لایمن بیزبری، اربابِ سکه‌ی سابقِ شورای سبز بود که در اپیزود نهم فصل اول، کریستون کول کله‌اش را به میز کوبید و او را کُشت. نکته‌ی اول که باید بدانید، این است که اربابِ ارشدِ سرزمین ریچ، خاندان تایرل از قلعه‌ی های‌گاردن است. نکته‌ی بعدی اینکه، در حال حاضر لُرد قلعه‌ی های‌گاردن یک بچه‌ی شیرخواره‌ی قُنداقی است که مادرش به‌عنوانِ نایب‌السلطنه زمام اُمور را به‌دست دارد. در کتاب آمده که خاندان بیزبری گمان می‌کنند لردشان هنوز زنده است و در سیاه‌چال‌های قلعه‌ی سرخ زندانی است. بنابراین، درباره‌ی اعلانِ جنگِ این خاندان علیه سبزها می‌خوانیم: «...بیش از همه‌ی این خائنان، سر آلان بیزبری، جانشینِ لُرد لایمن بود که تقاضای آزادی پدربزرگش را از سیاه‌چال داشت؛ جایی که بیشتر مردم مُعتقد بودند ارباب سکه‌ی پیشین زندانی شده است. قلعه‌بان، پیشکار و مادر لُرد تایرلِ جوان از های‌گاردن که نایب‌السلطنه‌ی پسرش بود در مواجهِ با چنین غوغایی از سمتِ پرچم‌دارانش، ناگهان اندیشید بهتر است دست از حمایت از شاه اِگان بردارد و تصمیم گرفت خاندان تایرل نباید در این درگیری نقشی داشته باشد...».

به همین دلیل، وقتی تایرل‌ها تصمیم می‌گیرند خود را از ماجرا کنار بکشند، دست خاندان‌های دیگرِ ریچ برای انتخاب آزادانه‌ی جناح مورد حمایت‌شان باز می‌ماند. از خاندان‌های ریچ که از رینیرا حمایت کردند، می‌توان به خاندان بیزبری، خاندان کازوِل و خاندان تارلی اشاره کرد. بنابراین، در کتاب آمده است: «اوضاعِ جنوب بدشگون بود. لُرد اورموند های‌تاور، با هزار شوالیه، هزار کمان‌دار، سه هزار ارتشی و چندین هزار تدارکاتچی، مُزدور، سوارِ آزاد و اراذل از اُلدتاون راه اُفتاده بود که خود را گرفتار سرِ آلان بیزبری و لُرد آلان تارلی یافت. با آنکه این دو لُرد آلان افراد بسیار کمتری تحتِ امر داشتند، شب و روز او را آزار می‌دادند، به اردوگاهش تک می‌زدند، پیش‌قراولانش را می‌کُشتند و سر راه لشکرش آتش می‌افروختند». نکته‌ی قابل‌ذکرِ دیگر، همان‌طور که متوجه شدید، همسر دوم اورموند های‌تاور، سامانتا، از خاندان تارلی است؛ یکی از خاندان‌هایی که در جریان جنگ داخلی، جانبِ ملکه رینیرا را گرفت و بعدها سدِ راهِ لشکرکشی اورموند شد. از طرفی، مادر سامانتا نیز از خاندان روآن بود؛ خاندان اشرافی دیگری در منطقه ریچ که آن‌ها هم حامی سیاه‌پوش‌ها بودند. بنابراین، هر دو شاخه‌ی خانوادگیِ سامانتا –چه پدری و چه مادری– در صفِ دشمنان اورموند قرار داشتند. این تضاد خانوادگی در کتاب نقش نسبتاً پررنگی دارد؛ حالا باید دید سریال تا چه اندازه از آن بهره‌برداری خواهد کرد.

سومین بازیگرِ تازه‌وارد سریال دَن فوگلر است، که سابقه‌ی حضور در فیلم «جانوران شگفت‌انگیز» را دارد؛ او در نقشِ شوالیه‌ای به‌نامِ سِر تورِن مَندرلی ظاهر خواهد شد. با وجودِ اینکه چیزِ زیادی درباره‌ی مندرلی‌ها نمی‌دانیم، اما آنها یکی از جالب‌ترین خاندان‌های جهانِ «نغمه‌ی یخ و آتش» هستند. اولین چیزی که باید درباره‌شان بدانید این است که گرچه مندرلی‌ها هم‌اکنون یکی از پرچم‌دارانِ وفادار به خاندانِ استارک محسوب می‌شوند، اما آنها اصالتاً اهلِ شمال نیستند. درواقع، آن‌ها در اصل از منطقه‌ی ریچ آمده‌اند. روزگاری آنها در امتدادِ کرانه‌های رودخانه‌ی بزرگ «مَندر» در قلمروی ریچ زندگی می‌کردند، و برخی ادعا می‌کنند که این رودخانه به‌نام آن‌ها نام‌گذاری شده است. اما به‌دلیل مجموعه‌ای از اتفاقات تاریخی که بازگویی‌اش از حوصله‌ی این متن خارج است، از سرزمین مادری خود تبعید شده و ناچار به مهاجرت شدند تا در شمال خانه‌ای تازه بنا کنند. در واقع، هم‌اکنون مقرِ آنها «وایت‌هاربر» یا «بندر سفید» نام دارد که در جنوبِ شرقیِ وینترفل قرار دارد. بندر سفید مهم‌ترین بندرِ تجاریِ شمال محسوب می‌شود. همچنین، بندر سفید بزرگ‌ترین سکونت‌گاه شمالِ «گردنه» به‌شمار می‌آید، هرچند در میان پنج شهر بزرگ وستروس، کوچک‌ترین آن‌هاست.

پیش از آغاز جنگ داخلیِ تارگرین‌ها، مندرلی‌ها هم درست مثل بقیه، سوگند خورده بودند که به خواسته‌ی پادشاه ویسریس احترام بگذارند و رینیرا را به‌عنوانِ وارثِ تخت آهنین به رسمیت بشناسند. بنابراین، وقتی جیسریس در جریان جنگ به بندر سفید سفر می‌کند تا مطمئن شود که آیا آنها هنوز سرِ قولشان هستند و با آنها هم‌پیمان‌اند، لُرد دزموند مندرلی، پدرِ تورن، می‌گوید: «بندر سفید نسبت به وضعیت مادر شما بی‌تفاوت نیست. نیاکان من نیز از حقِ ارث‌شان محروم شدند، زمانی که دشمنان‌مان ما را به تبعید کشاندند و به این سواحلِ سردِ شمالی راندند. وقتی پادشاه پیر (منظور جِهِریس تارگرین است) مدت‌ها پیش به دیدار ما آمد، از ظلمی که بر ما رفته بود سخن گفت و وعده داد که آن را جبران کند. به نشانه‌ی این وعده، اعلی‌حضرت دستِ دخترش، شاهدخت ویسرا، را به پدرِ پدربزرگِ من پیشنهاد داد تا دو خاندان ما یکی شوند، اما دختر مُرد و آن وعده فراموش شد». در ادامه می‌خوانیم که: «شاهزاده جیسریس می‌دانست که چه خواسته‌ای از او شده است. پیش از ترکِ بندر سفید، قراردادی نوشته و امضا شد که طبق آن، کوچک‌ترین دخترِ لُرد مندرلی پس از پایان جنگ، به برادرِ شاهزاده، جافری، شوهر داده خواهد شد». خلاصه اینکه، مندرلی‌ها هوادارِ ملکه رینیرا خواهند بود.

قابل‌ذکر است که در «نغمه‌ی یخ و آتش»، مندرلی‌ها رابطه‌ی نزدیکی با استارک‌ها دارند. مندرلی‌ها در جریان شورش رابرت براتیون که به سقوط دودمان تارگرین انجامید، دوشادوشِ ند استارک جنگیدند؛ در جریانِ «جنگ پنج پادشاه»، مندرلی‌ها از راب استارک به‌عنوانِ پادشاه شمال حمایت کردند. تازه، لُرد فعلیِ بندر سفید، وایمن مندرلی، حتی یکی از پسرانش را در واقعه‌ی «عروسی سرخ» از دست داد. از‌همین‌رو، در خط داستانی اصلی، او به‌طور پنهانی علیه خاندان فِری نقشه می‌کشد و مصمم است تا انتقام بگیرد. درواقع، لُرد وایمن مندرلی که مخفیانه به استارک‌ها وفادار است، داووس سی‌وُرث را مامور می‌کند تا ریکان استارک، کوچک‌ترین فرزندِ ند استارک، را پیدا کند و از سلامتش اطمینان حاصل کند. متاسفانه، با اینکه مندرلی‌ها در کتاب «رقصی با اژدهایان» نقشِ پررنگی در خط داستان داووس سی‌ورث دارند، اما آنها به‌طور کامل از سریال «بازی تاج‌وتخت» حذف شده بودند. همین مسئله باعث می‌شود که حضور آن‌ها در «خاندان اژدها» برای طرفداران فرصتی هیجان‌انگیز و تازه باشد تا برای نخستین‌بار شاهد این خاندان در قاب تلویزیون باشند.

بدین ترتیب، می‌رسیم به دیگر بازیگران تازه‌وارد سریال: تام کالن، که بیشتر به خاطر ایفای نقش در سریال «دان‌تان اَبی» شناخته می‌شود، قرار است نقش شوالیه‌ای به‌نامِ سِر لوثر لارجنت را ایفا کند. وقتی جنگ داخلیِ تارگرین‌‌ها شروع می‌شود، سِر لوثر در مقامِ فرمانده‌ی نگهبانانِ رداطلاییِ شهرِ بارانداز پادشاه خدمت می‌کند. در ابتدا وفاداری‌اش با جناح سبزهاست، اما این وفاداری مدتِ زیادی دوام نمی‌آورد. چرا؟ چون رفیقِ قدیمی و نزدیکِ سِر لوثر کسی نیز جز... بله، دیمون تارگرینِ خودمان. حتماً یادتان است که دیمون پیش‌تر مدتی به‌عنوانِ فرمانده‌ی نگهبانانِ باراندازِ پادشاه انتخاب شده بود. بنابراین نه‌تنها بسیاری از نگهبانان فعلی را از نزدیک می‌شناسد، بلکه آن‌ها او را به‌چشم کسی می‌بینند که این مقام را به آن‌ها داده و به او مدیون‌اند. درواقع، آشناییِ دیمون با نگهبانانِ شهر بود که او را قادر کرد مخفیانه وارد شهر شود و دو موش‌گیر را برای کُشتنِ فرزندانِ ملکه هلینا تارگرین اجیر کند.

بازیگر بعدی جاپلین سیب‌تِین است که اخیراً در سریال «اَندور» حضور داشت؛ او نقش شخصیتی به نام سِر جان روکستون را برعهده دارد. سِر جان روکستون، رئیسِ خاندان روکستون است. روکستون‌‌ها یکی از خاندان‌های اشرافیِ منطقه‌ی ریچ به شمار می‌آیند. این خاندان با پادشاه اِگان و سبزپوش‌ها بیعت کرده است. در توصیفِ سِر جان همین بس که او شمشیری والریایی به‌نام «یتیم‌ساز» در اختیار دارد، و در چند مورد از خونین‌ترین و سرنوشت‌سازترین نبردهای این دوران حضوری پررنگ دارد. نفرِ بعدی سِر آدریان رِدفورد است که بَری اِسلون (با سابقه‌ی حضور در سریال «سَندمن») برای ایفای نقش‌اش انتخاب شده است. تنها چیزی که باید درباره‌ی این شخصیت بدانید این است که او یکی از شوالیه‌های گاردِ شخصیِ ملکه رینیرا محسوب می‌شود. اما شاید موردانتظارترین کستینگِ فصل سوم، مربوط به کاراکتر دِیرون تارگرین باشد. کوچک‌ترین فرزندِ آلیسنت و شاه ویسریس، و یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های رقص اژدهایان در میان طرفداران کتاب. گرچه دیرون در دو فصل اول به‌طور فیزیکی حضور نداشت، اما دیگران بارها به او اشاره می‌کردند، که تأیید می‌کرد او صحیح و سالم در اولدتاون زندگی می‌کند. علاوه‌بر این، دِیرون سوار اژدهای لاجوردی‌رنگی به نام تِساریون می‌شود و در رقص اژدهایان برای جناح سبزها می‌جنگد. گرچه اچ‌بی‌اُ هنوز رسماً این خبر را تایید نکرده است، اما یک منبع آگاه اعلام کرده است که یک بازیگرِ بریتانیایی ۱۷ ساله‌ به‌نام چارلی گوردون برای ایفای نقش او انتخاب شده است.

کپی لینک

۲- فصل سوم درباره‌ی چه چیزی است؟

فصل سوم قرار است میزبان رویدادهای بزرگی باشد که بدون لو دادن داستان نمی‌شود درباره‌شان صحبت کرد، اما هرکسی که فصل دوم را تماشا کرده باشد حتماً این حس را داشته که داستان داشت به سوی نقطه‌ی اوجِ طوفانی و باشکوهی حرکت می‌کرد که ناگهان... متوقف شد و به تیتراژِ آخر کات زده شد. آن نقطه‌ی اوج، «نبرد گالت» است؛ نبردی که قرار بود پایان‌بخشِ فصل دوم باشد، اما حالا قرار است فصل سوم را با انفجاری مهیب افتتاح کند؛ نبرد گالت یکی از خونین‌ترین درگیری‌های دریاییِ تاریخِ وستروس است، که همان‌طور که اپیزود آخر فصل قبل سرنخ داد، قرار است بینِ ناوگانِ دریاییِ خاندان ولاریون به فرماندهیِ لُرد کورلیس و ناوگانِ اتحادِ سه‌سالاری (سه شهر آزادِ لیس، می‌یر و تایروش) رُخ بدهد. در ابتدا قرار بود این نبرد بخشی از فصل دوم باشد. اما طبق گزارشی که رسانه‌ی دِدلاین در اواخر سال ۲۰۲۴ منتشر کرد، به دلیل اعتصابات سراسری بازیگران و فشردگی زمان برای آماده‌سازی فصل دوم جهت پخش در تابستان ۲۰۲۴، تصمیم گرفته شد که فیلم‌برداری این صحنه‌ی عظیم و پیچیده به فصل سوم منتقل شود.

در نتیجه، اولین و شاید مهم‌ترین رویدادی که طرفداران در فصل سوم لحظه‌شماری‌اش را می‌کنند، همین نبرد گالت خواهد بود. اما فرانچسکا اورسی، رئیس بخش سریال‌ها و فیلم‌های درام شبکه‌ی اچ‌بی‌اُ، در مصاحبه‌ای با ددلاین در اواسط فوریه‌ی ۲۰۲۵ گفت که این انتظار «ارزشش را خواهد داشت». او توضیح داد که: «من به‌تازگی در صحنه‌ی فیلم‌برداری بودم و همه‌‌ی اجزای این صحنه و پشت‌پرده‌ی پروژه را دیدم. واقعاً خوشحالم که صبر کردیم، چون نتیجه قراره از چیزی که اولش قرار بود باشه هم بهتر بشه. تو این فصل به چیزی دست پیدا کردیم که در اون زمان، واقعاً وقت کافی برای انجامش رو نداشتیم. این صحنه به‌قدری عظیم است که نیاز به زمان داشت تا بتوانیم بسازیمش. یکی از تهیه‌کنندگانِ ارشدِ مسئولِ این صحنه کوین دِلا نوی است که در ساختِ فیلم تایتانیک هم نقش داشته؛ حالا اون تمام تجربه‌ها و تخصصی رو که از ساخت تایتانیک به دست آورده، به این پروژه آورده».

کپی لینک

۳- حواشی فصل سوم خاندان اژدها

فصل سوم «خاندان اژدها» در شرایطی روی آنتن خواهد رفت که سریال همچنان در سایه‌ی حواشیِ باقی‌مانده از فصل دوم قرار دارد؛ مهم‌ترین‌شان، پُست جنجالی جرج آر. آر. مارتین در وبلاگ شخصی‌اش بود که در آن با صراحت از برخی تصمیمات رایان کاندال و تیم نویسندگان سریال انتقاد کرده بود. شاید این‌طور به نظر برسد که این جنجال‌ها صرفاً به فصل قبل مربوط‌اند و ارتباطی به فصل سوم ندارند، اما مرور انتقادات مارتین در آستانه‌ی فصل سوم از دو جهت حائز اهمیت است: نخست اینکه، فصل جدید ناگزیر با این پرسش ارزیابی خواهد شد که چقدر از خطاهای فصل قبل – که حتی صدایِ اعتراض نویسنده‌ی کتاب را برانگیخته بود – پرهیز کرده است؛ و دوم، و مهم‌تر اینکه، مارتین در همان پست اشاره می‌کند که نه‌تنها پیامدهای ناشی از تغییرات فصل دوم روی اتفاقاتِ فصل‌های سوم و چهارم تاثیرگذار خواهند بود، بلکه هشدار می‌دهد که نویسندگان قصد دارند در فصل‌های بعدی دست به تغییراتِ بیشتری بزنند. در نتیجه، آنچه مارتین درباره‌ی فصل دوم مطرح کرده، نکاتی است که هنگام تماشای فصل سوم باید در گوشه‌ی ذهن‌مان نگه داریم. پس، اجازه بدهید ماجرای پُستِ جنجال‌برانگیزِ مارتین را یادآوری کنیم:

هر کلمه‌ای که جُرج آر.آر. مارتین این روزها می‌نویسد، ارزشمند است. طرفداران آثارش در طولِ دهه‌ی گذشته، درحالی‌که همچنان برای خواندنِ «بادهای زمستان» انتظار می‌کشند (جلد بعدی «نغمه‌ی یخ و آتش» که مدام به تعویق می‌افتد)، با اشتیاق تک‌تکِ واژه‌های نوشته‌شده توسط او را می‌بلعند و تحلیل می‌کنند. بنابراین، وقتی مارتین چیزی منتشر می‌کند و بعد آن را حذف می‌کند، این اتفاق تقریباً به‌طور پیش‌فرض «مهم» تلقی می‌شود. به‌ویژه وقتی که این کلمات در مخالفت با «خاندان اژدها»، اقتباسِ شبکه‌ی اچ‌بی‌اُ از یکی از کتاب‌‌های خودِ مارتین باشد. به‌ندرت پیش می‌آید که یک نویسنده با صراحت از نحوه‌ی اقتباسِ آثارِ خودش انتقاد کند: استیون کینگ آشکارا از برداشتِ استنلی کوبریک از رُمانِ «درخشش» ناراضی بود، و ریک ریوردان نیز اقتباس‌های سینمایی «پرسی جکسون» را به باد انتقاد گرفت، اما نمونه‌هایی از این دست کم‌تعدادند. به همین دلیل، تنها حدود نیم‌ساعت پس از انتشار متنی با عنوان «مراقب پروانه‌ها باشید» در وبلاگ شخصی مارتین، آن پست حذف شد و لینکِ آن کاربران را با پیغامِ «صفحه یافت نشد» مواجه می‌کرد.

با وجودِ این، در همین مدت کوتاه، خوانندگان توانستند مجموعه‌ای از گلایه‌های او نسبت به اقتباس «خاندان اژدها»، تصمیم‌های رایان کاندال به‌عنوان شورانر، و آینده‌ی سریال را بخوانند. عنوانِ این پُست به پدیده‌ی «اثر پروانه‌ای» اشاره دارد که توضیح می‌دهد تغییری کوچک در یک سیستم می‌تواند عواقبِ بزرگی در پی داشته باشد. مفهوم اثر پروانه‌ای نخستین بار در سالِ ۱۹۵۲ در داستان کوتاهی به نام «آوای تُندر» اثر رِی بِردبِری مطرح شد. اما این نخستین‌بار نیست که مارتین از همین مفهوم برای ابراز نگرانی درباره تصمیماتِ اقتباسی پیرامون آثارش استفاده می‌کند. در واقع، در سال ۲۰۱۱ بلافاصله پس از پایانِ پخش فصل اول سریال «بازی تاج‌وتخت»، مارتین در یکی از مصاحبه‌هایش می‌گوید که او با شورانرهای سریال، دیوید بنیاف و دی.بی. وایس، درباره‌ی «اثر پروانه‌ای» صحبت کرده است. اگر یادتان باشد، در فصل اول، کال دروگو گلوی ماگو، یکی از سواران کالاسارِ خود، را می‌بُرد و با دست خالی حنجره‌اش را بیرون می‌کشد. مارتین در مصاحبه‌ای گفته بود که اگرچه از صحنه‌ی مرگِ ماگو خوشش آمده، اما از آنجا که ماگو هنوز در کتاب‌ها زنده است و در «بادهای زمستان» نقشی کلیدی دارد، مرگِ زودهنگام او در سریال می‌تواند تبعاتی زنجیروار به‌همراه داشته باشد و پایان‌بندی روایت را دستخوش تغییرات اساسی کند (هرچند در آن زمان، بیچاره مارتین هنوز نمی‌دانست که تغییرات سریال در فصل‌های بعدی آن‌قدر گسترده خواهند شد که مرگِ ماگو در مقایسه با آن‌ها اصلاً به چشم نخواهد آمد).

با این مقدمه، بیایید نگاهی گام‌به‌گام بیندازیم به موضع‌گیری‌های مارتین درباره‌ی فصل دوم «خاندان اژدها»؛ تا در نهایت برسیم به متن اصلی پست جنجالی‌اش. در تاریخ ۱۶ ژوئن ۲۰۲۴ اپیزود اول فصل دوم «خاندان اژدها» روی آنتن رفت؛ اپیزودی که با قتلِ فجیعِ پسر خردسالِ پادشاه اِگان به‌دستِ خون و پنیر به پایان می‌رسد. مارتین در وبلاگش هیچ اشاره‌ای به بازگشتِ این سریال نمی‌کند. هرچند، همان موقع یک منبع آگاه اعلام کرده بود او در خانه‌اش واقع در نیومکزیکو مهمانی گرفته بود و یک «کیکِ بزرگ به‌شکلِ اژدها» سفارش داده بود. در تاریخ بیست‌و‌دومِ ژوئن ۲۰۲۴، مارتین در وبلاگش درباره‌ی دنیای وستروس اظهار نظر می‌کند؛ اما تمرکزش نه بر فصل دوم «خاندان اژدها»، بلکه بر سریالِ «شوالیه‌ی هفت‌پادشاهی» است که قرار است در اواخر ۲۰۲۵ یا اوایل ۲۰۲۶ پخش شود. او با اشاره به اینکه حال‌و‌هوایش «هیجان‌زده» است، می‌نویسد: «شنیده‌ام که فعلاً همه‌چیز خیلی خوب پیش می‌رود. ماه آینده خودم از نزدیک خواهم دید. من و پَریس (همسرش) قراره اواسط ژوئیه به همراه چند نفر از همکاران‌مان به بلفاست برویم تا از صحنه‌ی فیلم‌برداری بازدید کنیم، با بازیگران دیدار کنیم و کمی هم شاهد مسابقه‌ی سوارکاری با نیزه باشیم».

بدین ترتیب، به تاریخ پنجم ژوئیه‌ی ۲۰۲۴ می‌رسیم: حالا که سه قسمت از فصل دوم پخش شده، مارتین برای نخستین‌بار درباره‌ی اقتباسِ صحنه‌ی خون و پنیر در وبلاگش می‌نویسد؛ صحنه‌ای که او بعدها در پُست «مراقبِ پروانه‌ها باشید» به‌شدت از آن انتقاد خواهد کرد. اما فعلاً او با لحنی تحسین‌آمیز می‌نویسد: «چه آغاز درخشانی برای فصل! کارگردانی فوق‌العاده بود... و درباره‌ی بازی‌ها هرچه بگویم کم گفته‌ام». مارتین به‌ویژه از شیوه‌ی سریال در بازآفرینی و عمق بخشیدن به شخصیت هلینا تارگرین تمجید می‌کند و می‌نویسد که بازی فی‌یا سابن «به‌ویژه قابل‌توجه است؛ بسیاری از چیزهایی که او به این نقش آورده، در منبع اصلی من وجود نداشت... اما وقتی با نسخه‌ی سریالیِ هلینا روبه‌رو شدم، دیگر جای هیچ اعتراضی نبود. هلینای سابن شخصیتی غنی‌تر و جذاب‌تر از آنی است که من در آتش و خون خلق کرده بودم». مارتین پستش را با تحسین‌های بیشتر از سریال به پایان می‌برد – هرچند با لحنی همراه با اشاراتی به نارضایتی‌هایی که به‌گفته‌ی خودش نیازمند یک «پست جداگانه» برای پرداختن به آن‌هاست: «قسمت رینیرا‌ی ظالم در مجموع نقدهای بسیار خوبی گرفته. خیلی از طرفدارها آن را بهترین قسمت خاندان اژدها می‌دانند، و بعضی‌ها حتی آن را بالاتر از بهترین قسمت‌های بازی تاج‌وتخت رتبه‌بندی می‌کنند. من واقعاً نمی‌توانم بی‌طرفانه نظر بدهم، اما بدون‌شک می‌گویم این قسمت شایسته‌ی این هست که در بینِ بهترین قسمت‌ها جای بگیرد. تنها بخشِ سریال که انتقادهایی دریافت کرده، پایان‌بندی داستانِ خون و پنیر است، که البته من فکر می‌کنم پایان قدرتمندی بود… شوکه‌کننده بود، مخصوصاً برای کسانی که آتش و خون را نخوانده‌اند. اما برای آن‌هایی که کتاب را خوانده‌اند... خب، درباره‌اش خیلی می‌شود صحبت کرد، ولی جای گفتنش این‌جا نیست. در آینده، یک پست جداگانه درباره‌ی تمام مسائل مربوط به خون و پنیر، و مِیلورِ غایب خواهم نوشت. چیزهای زیادی برای گفتن هست. فعلاً فقط همین را می‌گویم که واقعاً واقعاً از رینیرا‌ی ظالم خوشم آمد».

در روز نُهمِ ژوئیه، مارتین یک پُستِ جدید در وبلاگ‌اش منتشر می‌کند که محتوای آن بیشتر درباره‌ی برنامه‌های سفرِ آینده‌اش به بریتانیا، از جمله لندن، است. بااین‌حال، در این پست جمله‌ای به چشم می‌خورد که حالا، وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم، انگار نارضایتی‌ها و گلایه‌های آینده را پیش‌گویی کرده بود: «اتاق نویسندگان فصل سوم خاندان اژدها هم در لندن تشکیل جلسه می‌دهد، اما من برنامه‌ای برای حضور در آن ندارم». در تاریخ یازدهم ژوئیه، پس از پخشِ اپیزودِ چهارم که با محوریتِ نبرد روکس‌رِست بود، مارتین یک پُستِ مُفصلِ یک‌هزار و ۷۰۰ کلمه‌ای منتشر می‌کند که سرشار بود از اطلاعات درباره‌ی اژدهایان دنیای «بازی تاج‌و‌تخت»؛ زیست‌شناسی آن‌ها، رفتارهایشان، و عادت‌هایشان. همچنین، مارتین با شور و شوق می‌نویسند: «آیا تاحالا نبردی بینِ اژدهایان بوده که با روکس‌رست برابری کنه؟ بچه‌های ما واقعاً سنگ تموم گذاشتن». بااین‌حال، این پست شامل دو گله و دلخوری است – یکی آشکار و صریح، و دیگری پنهان‌تر.

گله‌ی آشکار مارتین مربوط به نشان خاندان تارگرین است؛ چه در فصل‌های پایانی «بازی تاج‌وتخت» و چه در «خاندان اژدها»، اژدهایی به تصویر کشیده شده که از نظر آناتومی نادرست است (چهار پا به‌علاوه‌ی بال دارند، در حالی‌که مارتین آن‌ها را با دو پا و بال‌هایی که جای دست هستند تصور می‌کند). او می‌نویسد: «آن صدایی که شنیدید، فریاد من بود که می‌گفتم: نه، نه، نه»، و اضافه می‌کند که طراحان با وجود «اعتراض‌های شدید» او، این مسئله را نادیده گرفته‌اند. دلخوری دوم به الگوهای مهاجرتی اژدهایان در دنیای مارتین مربوط می‌شود. او می‌نویسد: «اژدهایان کوچ‌نشین نیستند»، و مشخصاً توضیح می‌دهد: «اژدهایی را نمی‌بینید که در سرزمین‌های رودخانه یا ریچ یا وِیل شکار کند، یا در شمال و کوه‌های دورن پرسه بزند». از قضا در پایان فصل دوم، بینندگان کشف می‌کنند که اژدهای وحشیِ بدون‌سواری به نام «گوسفنددزد»، که در کتاب در غاری در جزیره‌ی دراگون‌استون زندگی می‌کند، به منطقه‌ی وِیل پرواز کرده و در آنجا آشیانه ساخته و شکار می‌کند. مشخص است که این تغییر در اقتباس، از قبل به گوش مارتین رسیده بود، و او هم می‌خواسته پیشاپیش نارضایتی‌اش از این تغییر را ثبت کند.

مارتین در طول سفرهایش، بین ۱۱ ژوئیه تا ۲۲ اوت هیچ پستی در وبلاگش منتشر نکرد. تا اینکه به تاریخ سی‌اُمِ اوت می‌رسیم: او در این پُست پیش‌نمایشی از مطالب آینده‌ی وبلاگش منتشر می‌کند. او می‌نویسد که قرار است خاطراتی از ماجراجویی‌های سفرش به اشتراک بگذارد، و در عین حال، به چند موضوعِ کاری نیز خواهد پرداخت: «برای نوشتنِ پست‌های دیگر لحظه‌شماری نمی‌کنم؛ پست‌هایی درباره‌ی تمام چیزهایی که در خاندان اژدها به بیراهه رفته‌اند... اما باید بنویسمشان، و این کار را خواهم کرد». بالاخره به چهارم سپتامبر ۲۰۲۴ می‌رسیم؛ روزی که پُستِ «مراقبِ پروانه‌‌ها باشید» منتشر می‌شود. مارتین نقد خود را با لحنی ملایم آغاز می‌کند و بار دیگر تأکید می‌کند که دو قسمت اول فصل دوم خاندان اژدها «خوب نوشته شده، خوب کارگردانی شده، و بازی‌ها بسیار تأثیرگذار بودند. شروعی عالی برای فصل جدید». اما سپس لحنِ مارتین تلخ می‌شود و او مخالفتِ خود را با بزرگ‌ترین تغییر در روایتِ خون و پنیر شرح می‌دهد. صرفاً جهتِ یادآوری: در روایت مارتین که در «آتش و خون» آمده، پادشاه اِگان و ملکه هلینا سه فرزند دارند: دوقلوها جِهِریس و جِهیرا، و برادر کوچک‌ترشان مِیلور که دو ساله است. در آن نسخه، خون و پنیر هلینا را وادار می‌کنند یکی از پسرانش را برای مرگ انتخاب کند (چون برای گرفتن انتقام مرگ پسرِ رینیرا، فقط باید یکی از پسرها کشته شود). در نهایت، هلینا میلورِ خردسال را انتخاب می‌کند، اما آدم‌کش‌ها با فریب، جِهِریس را می‌کُشند و رو به میلور می‌گویند: «شنیدی، پسر کوچولو؟ مامانت می‌خواست تو بمیری».

در سریال اما میلور اصلاً وجود ندارد، بنابراین «انتخاب» هلینا مبهم‌تر، و از نظر احساسی کمتر هولناک و شکنجه‌آور است. به‌جای آن‌که مجبور باشد یکی از پسرانش را برای مرگ انتخاب کند، او باید به خون و پنیر بگوید کدام‌یک از فرزندانِ خواب‌اش پسرش جِهِریسِ است و کدام‌یک جِهیرا دخترش. حتی خون و پنیر اعتراف می‌کنند که می‌توانند با بررسی بدن بچه‌ها جنسیتشان را تشخیص دهند، اما ترجیح می‌دهند به صداقت مادر اعتماد کنند. (مارتین در پرانتزی در پستش می‌نویسد: «آدم فکر می‌کنه یه نگاه به زیرِ لباس‌خوابِ بچه‌ها کافیه برای فهمیدن جنسیت‌شون، بدون اینکه پای مادر وسط بیاد»). مارتین می‌نویسد: «به نظر من، قرار گرفتن هلینا در مخمصه‌ی تصمیم‌گیری قوی‌ترین بخش آن سکانس بود، از لحاظ احساسی تاریک‌ترین و تلخ‌ترین جنبه‌اش بود. از دست دادن آن برایم بسیار ناخوشایند بود. و با توجه به نظرات آنلاین، به نظر می‌رسد بیشتر طرفداران هم با این دیدگاه موافق بودند».

تا اینجا، حرف مارتین چیز تازه‌ای نبود – اینها چیزهایی بودند که بسیاری از خوانندگان پیش‌تر هم گفته بودند. اما او پرده را کنار می‌زند و جزئیاتی را از پشت‌صحنه‌ی سریال به اشتراک می‌گذارد. اجازه بدهید آنها را یک‌به‌یک مرور کنیم: (۱) بودجه یکی از مشکلات سریال بود. مارتین می‌گوید بخشی از توجیه کاندال برای حذف میلور، جنبه‌های لاجستیکی‌اش بوده است: «انتخاب بچه‌هایی که این‌قدر کوچک‌اند، ناگزیر روند تولید را کُند می‌کند و تأثیراتی روی بودجه خواهد داشت. بودجه از قبل هم در خاندان اژدها مسئله بود، پس منطقی بود که هرجا می‌توانستیم صرفه‌جویی کنیم». (۲) کاندال در ابتدا به مارتین گفته بود که میلور بخشی از داستان خواهد بود. مارتین می‌نویسد: «رایان به من اطمینان داد که شاهزاده میلور را حذف نمی‌کنیم، فقط تولدش را به تعویق می‌اندازیم.» اما «در فاصله‌‌ی بین تصمیم اولیه برای حذف میلور، تغییر بزرگی رخ داد. دیگر تولد شاهزاده قرار نبود فقط به فصل سوم موکول شود. بلکه او اصلاً قرار نبود به دنیا بیاید. پسر کوچکِ اِگان و هلینا هرگز در سریال حضور نخواهد داشت». (۳) در ادامه، مارتین درباره‌ی این صحبت می‌کند که حذفِ میلور در نتیجه‌ی اثرِ پروانه‌ای پیامدهای منفیِ بزرگی برای آینده‌ی داستان، به‌ویژه‌ی سرنوشتِ ملکه هلینا، خواهد داشت. علاوه‌بر این، او خبر می‌دهد که خالقانِ سریال درحالِ برنامه‌ریزی تغییرات گسترده‌‌تر و جدی‌تری برای اتفاقاتِ داستانی آینده هستند. سپس، او با لحنی هشداردهنده نتیجه‌گیری می‌کند: «اگر خاندان اژدها برخی از تغییراتی که برای فصل‌های ۳ و ۴ در نظر گرفته شده را عملی کند... پروانه‌های بزرگ‌تر و سمی‌تری در راه است».

شبکه‌ی اچ‌بی‌اُ در قالبِ بیانیه‌ای که در چهارم سپتامبر ۲۰۲۴ در رسانه‌ی ورایتی منتشر شد، از رایان کاندال و اقتباس سریال دفاع کرد: «در میان تیم سازندگانِ خاندان اژدها، چه در مرحله‌ی تولید و چه در خودِ شبکه اچ‌بی‌اُ، کمتر کسی را می‌توان یافت که به اندازه‌ی آن‌ها طرفدار جُرج آر. آر. مارتین و کتاب آتش و خون باشد. در فرایند اقتباس یک کتاب برای رسانه‌ای مانند تلویزیون – با توجه به قالب خاص و محدودیت‌هایش – ضروری است که تصمیم‌های دشواری درباره‌ی شخصیت‌ها و خطوط داستانی گرفته شود. ما معتقدیم که رایان کاندال و تیمش کاری فوق‌العاده انجام داده‌اند و میلیون‌ها طرفداری که این سریال در دو فصل نخست برای خود جمع کرده، همچنان از آن لذت خواهند بُرد». اما نکته‌ی قابل‌توجه‌ی ماجرا اینجاست که مارتین در هیچ‌یک از انتقادهایش بی‌راه نمی‌گوید. به‌عنوان کسی که هم کتاب را خوانده‌ام و هم فصل دوم را بیشتر از بسیاری از بینندگان دوست داشتم، از حذف میلور و تغییری که در موقعیت انتخاب هلینا ایجاد شد، ناامید شدم. به‌نظرم این تغییر، از بار احساسی و تاثیرگذاریِ صحنه‌ی «خون و پنیر» کاست. انتظار داشتم قتل جِهِریس به یکی از موضوعات بحث‌برانگیز اصلی سریال تبدیل شود و هفته‌ها ذهنِ مخاطبان را درگیر کند، اما این اتفاق خیلی زود فراموش شد. ضمن اینکه، نگرانم که نبودِ میلور چه تأثیری بر رویدادها و تصمیم‌گیری‌های شخصیت‌هایی خواهد گذاشت که می‌دانم در فصل‌های سوم و چهارم وارد داستان می‌شوند.

کپی لینک

۴- تاریخ پخش فصل سوم؛ سریال چند فصل خواهد داشت؟

زمان دقیقِ پخشِ فصل سوم هنوز اعلام نشده است. بااین‌حال، نه‌تنها فرانچسکا اورسی (رئیس بخش سریال‌ها و فیلم‌های درام شبکه‌ی اچ‌بی‌اُ) در مصاحبه با رسانه‌ی ددلاین تأیید کرد که سریال «خاندان اژدها» در سال ۲۰۲۶ بازخواهد گشت، بلکه فاصله‌ی زمانی بینِ فصل اول و دوم حدود دو سال بود، بنابراین فاصله‌ی بین فصل دوم و سوم هم تقریباً مشابه خواهد بود. همچنین، رایان کاندال در مصاحبه‌ای پس از پخش قسمت پایانی فصل دوم اعلام کرد که خودش و تیم نویسندگان در حال اتمام نگارش فیلمنامه‌ها هستند. به‌گفته‌ی او، پس از آن، تیم وارد مرحله‌ی پیش‌تولید خواهد شد و فیلم‌برداری اصلی از بهار ۲۰۲۵ آغاز می‌شود. در این صورت، تابستان ۲۰۲۶ به‌عنوانِ تاریخ پخشِ فصل سوم کاملاً منطقی به‌نظر می‌رسد. بااین‌حال، حداقل خبر خوب این است که اسپین‌آفِ جدیدِ جهانِ «بازی تاج‌و‌تخت» با عنوانِ «شوالیه‌ی هفت‌پادشاهی» برای پخش در اواخر ۲۰۲۵ برنامه‌ریزی شده است، پس به لطفِ این سریال این‌بار دوری ما از وستروس کمتر از دو سال خواهد بود.

یک هفته پیش از پخش فصل دوم «خاندان اژدها»، شبکه‌ی اچ‌بی‌اُ این سریال را برای فصل سوم تمدید کرد. اما این پایان ماجرا نبود؛ فصل چهارم هم به‌طور رسمی تمدید شد و در عین حال، به‌عنوان فصل پایانی سریال معرفی شد. هرچند تمدید سریال اتفاق غیرمنتظره‌ای نبود، پایان آن پس از تنها چهار فصل شاید برای برخی مخاطبان غافلگیرکننده باشد – به‌خصوص با توجه به گستردگی و تعدادِ وقایعِ باقی‌مانده از کتاب «آتش و خون» و طولانی‌بودنِ سریال «بازی تاج‌وتخت». با‌این‌حال، جرج آر. آر. مارتین پیش‌تر در وبلاگش نوشته بود که برای روایت درست داستان «رقص اژدهایان» به «چهار فصل کامل با دَه قسمت» نیاز است؛ بنابراین به نظر می‌رسد که سریال، دست‌کم در زمینه‌ی تعدادِ فصل‌ها، دقیقاً مطابق خواسته‌ی او پیش می‌رود. هرچند، با این‌که مارتین بر نیاز به دَه اپیزود کامل در هر فصل تأکید کرده بود، فصل دوم تنها هشت قسمت داشت، و این کاهش تعداد قسمت‌ها درباره‌ی فصل سوم هم صادق است.

فارغ از این موضوع، یک منبع آگاه فهرست کارگردان‌های فصل سوم را نیز منتشر کرده که در آن، هم نام‌های آشنا به چشم می‌خورد و هم چهره‌ای تازه. لونی پریستری کارگردانی قسمت‌های اول و ششم را بر عهده دارد. او پیش‌تر اپیزود هفتم فصل دوم را ساخته بود؛ همان اپیزود اکشن‌محوری که شامل صحنه‌ی رام‌کردن اژدهایان بدونِ سوار می‌شد. کِلر کیلنر نیز وظیفه‌ی کارگردانی قسمت‌های دوم، سوم و چهارم را بر عهده گرفته است. او پیش از این هم سه اپیزود از فصل اول و دو اپیزود از فصل دوم را کارگردانی کرده بود و یکی از کارگردانانِ کارکشته‌ی «خاندان اژدها» به شمار می‌آید. قسمت فینالِ فصل یعنی اپیزود هشتم را آندریج پارِخ کارگردانی می‌کند؛ کسی که پیش‌تر اپیزود ششم فصل دوم را ساخته بود. در نهایت، نینا لوپز-کورادو به‌عنوان چهره‌ای تازه‌وارد، کارگردانی اپیزودهای پنجم و هفتم را برعهده دارد. او پیش‌تر در سریال‌هایی مانند «ماموران شیلد»، «فلش»، «پری میسون»، «سوپرنچرال» و «آخرینِ ما» تجربه‌ی کارگردانی داشته است.

مقاله رو دوست داشتی؟
نظرت چیه؟
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات